جامعه ارتباط تنگاتنگی با نشانه های حقیقی حیات دارد و در نیازهای متفاوت و ناهمگونی تجلی می یابد. نیازهایی که از ابتدای خلقت در وجود انسانها حضور داشته اند. گاه این نشانه ها در قالب یک حس ساده و لطیف آشکار می شوند و زمانی به صورت گسترده، در کلیه روابط اجتماعی افراد پنهان گردیده تا جایی که با یک تحول جزئی در نیازها، به صورت آشکارا در قالب یک حقیقت مکشوف به ظهور می رسند. در این حالت گاه به دلیل خطای ادراکی، این نیازها استحکام بخش پایه های نظام استبدادی در جامعه می باشند.
اندیشه، نقش بسیار مهمی در تحول و تغییر انسان در زندگی دارد. گاهی تفکر انسان در ارتباط هماهنگ با نشانه های خلقت، از درک اصول اساسی آفرینش به حقیقت می رسد و همین مطلب، به صورت جانبی انسان را در مسیری قرار می دهد که گر چه استبداد برایش نا آشنا و غریب بوده، اما در ارتباط مستمر با نشانه های دریافتی ذهن، خود را در جهت رشد و شکوفایی بیشتر می بیند. اما زمانی که این تفکر تحت تأثیر گرایشات غلط ذهن، به سبک ها و روش های نا آزموده و غریب روی آورد، از مسیر اصلی خود منحرف شده و در یک وادی وحشت انگیز تحت عنوان تردید گرفتار می شود. این همان جزئیت اندیشی و کوته نظری است که به عنوان یکی از پایه های نظام استبدادی، سبب رکود فکری می گردد.
گر غنچه فکر پای در دام نهد
بشکفتن خود به دست اوهام نهد
کوته نظری بُوَد چنین جلوه گری
پژمرده شود چو دل برین نام نهد
زمانی که این انحراف فکری، ذهن مردم جامعه را به سمت راه و روش های غلط سوق دهد، جلوه دیگری از خطاهای ادراکی به ظهور می رسد؛ یعنی آنجا که انسان تحت تأثیر کج فهمی، خطای خود را در قالب یک ایده و روش مناسب می پذیرد و همین پذیرش، سبب عقب ماندگی جامعه خواهد بود. اجتماعی که با این تفکرات بی اساس از حقیقت بازماند، دیگر اصول انسانی در آن جایی نخواهد داشت، پس پایه های نظام استبدادی در چنین جامعه ای، بر مبنای خطاهای مکرر ذهن محکم تر می شود تا جایی که دیگر نمی توان امیدی به رهایی داشت.
پائین بودن سطح فکر افراد جامعه، به حاکم مستبد این امکان را می دهد که هر آنچه غلط تصور می شود را به ظاهری زیبا و جلوه ای فریبنده در ذهن ها مصور سازد، پس چنین حاکمی هر خطایی را از جانب خود و اطرافیانش پنهان می نماید و در قالب یک حرکت تحول بخش و نزدیک به معجزه، برای ذهن محدود مردم به نمایش می گذارد، پس پایه های نظام استبدادی بر چنین تفکر غلطی قرار می گیرد تا از هر نشانه ای که در مسیر رسیدن به مقصود آشکار می شود، به عنوان یک واسطه بهر اهداف شوم خود بهره مند گردد و این به معنای مرگ عدالت است.
اندیشه اگر ز راه خود رفته خطا
هر حاکم مستبد شود غرق جفا
انسانیت اینچنین تباه است، تباه
چون ظلم و جنایت است همپای ریا
یکی از مهمترین جاذبه های فکری که می تواند انسان ها را درگیر نشانه های غریب ذهن سازد، مبحث اعتقاد و دلبستگی به مذهب است که به دنبال خود، پیامدهایی در مسیر هدف گرایی انسان خواهد داشت، اما آنچه حائز اهمیت است، چگونگی نگرش آدمی به اعتقادات بوده، چنانکه ذهن انسان درگیر مجاز باشد، از این حقیقت تنها به یک نکته یا نشانه، وابسته خواهد شد که در قالب یک تفکر غریب و اندیشه توأم با نشانه های مرموز به ظهور می رسد. چنین مبحثی، انسان را از اصل دور می سازد و به جای آنکه دین و اعتقادش را راهنمای خود قرار دهد، به صورت یک مهره در میان دایره ای از اوهام، راهنمایی برای دیگر اندیشه هایش خواهد شد و با این خطا، زمینه استحکام پایه های نظام استبدادی را فراهم خواهد نمود.
توهم گرایی و اسارت اندیشه در اعتقادات، به صورت افراطی انسان را از حقیقت دین دور می سازد و عوض آنکه به این حقیقت با چشمی بینا و دلی آگاه بنگرد، خود را اسیر نشانه های غلطی می سازد که اندیشه آشفته اش به او تلقین می نماید. همین توهم گرایی، با غلبه مجاز بر حقیقت پایه های نظام استبدادی را محکم خواهد کرد و به واقع غرق این خطا، زمینه بطلان اندیشه و اعتقادات ناب را فراهم می سازد تا آنجا که دیگر تصویر حقیقی دین دیده نخواهد شد و جز سراب، هیچ نشانه ای از معرفت در بیابانی از فریب و نیرنگ نخواهد بود.
اندیشه اسیر وهم و جهلی دگرست
نادانی و جهل باز اینجا هنر است
افسار زمانه را چو گیرد ره وهم
هر ظالم مستبد درین شور و شر است
زمانی که جامعه انسانی با خطاهای مکرر ذهن، درگیر وهم و خیالی کاذب گشت، دین چهره عوض خواهد نمود؛ یعنی حقیقت آن در مجازی پوشالی اسیر خواهد شد، پس حاکم مستبد از همین گرفتاری ذهن مردم بهر تحکیم اهداف خود استفاده خواهد کرد، پس پایه های نظام استبدادی را بر اسارت محکم نموده و راه جنایت را خواهد گشود، جنایتی که تاریخ بارها رنگ آن را بر چهره خویش دیده و بشریت امروز نیز گرفتار این اندیشه کاذب و وهمی پوشالی است.
در حقیقت، جامعه موفق با رشد اندیشه ها و توجه به استعدادهای مردم در مسیر پیشرفت گام های مؤثری برمی دارد و اگر این توازن، در کشف و تقویت و توانمندی ها وجود نداشته باشد، دیگر جای هیچ ابهامی باقی نمی ماند که جزء جای اصل و کل یک جامعه قرار گرفته، پس اجزاء یک کلیت در هم گسیخته خواهد شد و چنین جامعه ای دیگر نمی تواند آن استحکام، پیوند و وحدت اجزاء را در مسیر موفقیت هایش تقویت نماید . پایه های نظام استبدادی بر همین نقطه ضعف جوامع استوار است.
خشکید چو هر گلی درین خاک جفا
دیگر نَبُوَد امید و لطفی ز وفا
با ظلم و ستم عدالت اینجا نَبُوَد
دورست حقیقت از چنین شور و صفا
حاکم مستبد برای محکم نمودن پایه های نظام استبدادی، به تحمیق بیشتر مردم می پردازد تا هر آنچه به عنوان نشانه های حقیقی رشد و شکوفایی کشور بوده، نادیده گرفته شود و تنها توانایی های برگرفته از صور مجازی، در مسیر این پیشرفت کاذب مورد توجه قرار گیرد که خود، زمینه انحراف در مسیر تولید و به کارگیری نیروهای متخصص خواهد بود به گونه ای که شایستگی ولیاقت نادیده گرفته می شود و راه رشد و شکوفایی کشور سد می گردد.
این ناهماهنگی و عدم توازن نیروها، پایه های نظام استبدادی را محکم خواهد نمود تا جایی که دیگر هیچ نشانه ای جز استبداد بر کشور باقی نمی ماند؛ زیرا نتیجه چنین حکومتی پسرفت در زمینه های مختلف فرهنگی، هنری، اقتصادی و اجتماعی است و ذیل استبداد، این توانایی ها نادیده انگاشته می گردند؛ زیرا هدف تنها توجه به نشانه های قدرت و استثمار بیشتر ملت است نه رشد و شکوفایی اجتماع، پس چنین حکومتی اصل انسانیت را زیر پا گذاشته و تصویر ناموزونی از جامعه بشری را به جهان می نمایاند.
تصویر غلط نماید این ظلم وستم
دیگر نَبُوَد به غیر این محنت و غم
صد بار اگر زمانه تغییر کند
هرگز نزند به غیر این ظلم، رَقَم
پریشانی و نابسامانی افکار مردم که نتیجه ناهماهنگی در زمینه های مختلف استعدادیابی و رشد نیروهای کارآمد بوده، خود به عنوان یکی از نتایج شوم استبداد بر تحکیم بیشتر پایه های نظام استبدادی نیز می افزاید تا جایی که عدم استقلال فکری، یک جو رعب آور و ناهماهنگی از انسانیت را به وجود می آورد. نشانه های حقیقی پیشرفت نابود می شوند و تنها یک مهره، به عنوان حاکم مستبد تعیین کننده شیوه ها و روش های مختلف حکومت خواهد بود و متأسفانه پریشانی اذهان عمومی، زمینه استبداد را بیشتر می نماید.
آنگاه که پایه های نظام استبدادی بر مبنای افکار غلط و گرایشات خطا گونه باشد، روز به روز به ظهور نشانه های تردید در جو اجتماع خواهد افزود؛ زیرا عدم استقلال فکری خود به خود راهکارهای غلط و نشانه های دروغینی از حکومت را به ذهن ها غالب خواهد نمود و در این صورت، بازتاب حقیقی انسانیت تحت این خطای فاحش، به درد و رنج بیشتر مردم خواهد انجامید. چنانکه هر روز بر استبداد بیشتر افزوده خواهد شد و رنگ حقیقی عشق ،انسانیت و عدالت از جامعه رخت بر می بندد.
امروز دگر نشانه ای نیست مرا
جز ظلم و ستم، زمانه ای نیست مرا
هر سو که نظر کند دلم جز غم عشق
با درد کهن فسانه ای نیست مرا
حاکم مستبد در چنین جامعه ای، به انتشار بیشتر افکار غلط ادامه می دهد؛ زیرا زمانی که اندیشه انسان درگیر راهبردهای غلط و راه و روش های مبهم باشد، دیگر تصویر درستی از حقیقت در ذهن متصور نخواهد شد. همین نکته می تواند برای هر مستبد زورگویی، بهترین روش استثمار باشد، پس پایه های نظام استبدادی را بر مبنای خطاهای مکرر مردم جامعه قرار می دهد تا روز به روز با تحمیق بیشتر، بر رشد عقاید خویش بیفزاید و اندیشه ها را در گرو این افکار اسیر سازد.
تصویر غلطی که مردم از الگو های پیشرفت در ذهن خود دارند، می تواند در راستای همان مبحث قبل، به عنوان یکی از پایه های نظام استبدادی بر ظلم و ستم بیشتر حکام بیفزاید. گاه نگرش غلط و تصویرسازی مجازی ذهن بشر از پیشرفت دیگر ملل مختلف، می تواند اذهان عمومی را درگیر یک نوع مجاز گرایی در تفکرات و اندیشه های خطا گونه سازد، به گونه ای که زمینه رشد دیگر جنبه های فکری را سد نموده و حاکمان مستبد را بهر اهداف شومشان گستاخ تر نماید.
پیدا چو شود ز راه کج ظلمت راه
پنهان بنماید از هوس صورت ماه
در این شب تار نیست جز ظلم و ستم
هر حاکم مستبد شود عاشق جاه
تقلید کاذب، زمینه پیشرفت جامعه را سد می کند. افکار در پیله محدودی از گرایشات غلط، به ناهنجاری های بیشتر رفتاری می انجامند. تصویر ناموزونی از یک اجتماع در قالب استبداد به ظهور می رسد تا هر نشانه ای که به خطا جنبه محوریت اندیشه را به عهده گرفته، به صورت یک جزء فراموش شده در قالب نیاز به استبداد بیشتر حکام جامعه دامن زند، پس پایه های نظام استبدادی با چنین تصویر سازی غلطی که افراد جامعه را درگیر ابهام و تردید ساخته، روز به روز محکم تر خواهد شد.
تردید و خطر اگر شود باور ما
باشد به مَثَل شراب این ساغر ما
نوشیم چو از شراب این ساغر دل
تقدیر خطا ز غفلت آید سر ما
الگو پذیری جامعه اگر بر مبنای چنین نگرشی باشد، هزار صورت دیگر را در قالب نشانه های مبهم مصور خواهد ساخت تا دیگر جایی برای اندیشه های ناب باقی نماند و مردم مابین تردید و خطر، به ابراز نیازهای ناهماهنگ خویش پردازند و جلوه های غریبی از مقاصدشان را آشکار نمایند. در این حالت است که به جرأت باید بگوئیم، پایه های نظام استبدادی بر غفلت بیشتر مردم استوار گردیده؛ زیرا نه چشمی برای دیدن حقیقت بینا خواهد بود و نه گوشی برای شنیدن نصیحت و این درد بزرگی است که امروز، بیشتر جوامع بشری را در گردابی از خطر فرو برده، خطری که کم کم منجر به حذف وجدان و اخلاق انسانی خواهد شد.
(ملیحه هدایتی)
دیدگاهتان را بنویسید