عرفان عشقی خالصانه

عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شور انگیز است

لحظه شیرین خلقت، عالم خاک بستر ظهور حقیقت شد. هزاران پرتو از نور عشق بازتاب شور انگیزترین حس بودن در جهان هستی گشت. خالق مرکز عشق بود و بهر جلوه گری، انسان راچون آئینه ای مصفا در میدان حقیقت قرار داد. رقص نور در موجی از فریاد عاشقانه، حیرت انگیزترین تصویر خلقت بود. آنجا که از هر نشانه صد صورت پدید آمد و عشق را بستر زیباترین احساس بودن در میان حجم غریبی از نیازهای این عالم خاک قرار داد. در این بحبوحه حیرت انگیز، عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز گشت تا ز هر جاذبه، تصویر نوینی از آفرینش را آشکار سازد.

 

از پرتو عشق، مست و شیدا شده خاک

در اوج یقین نموده این صورت پاک

صد نقش اگر شود عیان غرقه عشق

هر ذره بیاید اینچنین با دل چاک

 

انسان در اوج بود، اما خواست تا معنای واقعی بودن را تجربه کند، پس پای در راه پرتکاپوی عشق نهاد و مهمان این عالم خاک گشت.

 

در میدانی از مجاز قرار گرفت، جلوه هایی غریب در برابر دیدگانش آشکار  شدند. شاید این امتحانی برای رسیدن به حقیقت بود تا این خاک عاجز از میان تصاویر حیرت انگیز، تنها دل به نشانه های حقیقی عشق بسپارد. تردید به میان آمد، وهم و خیال راه عشق را به مخاطره انداخت. او بود و میدانی از شک و تردید. می دانست که عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، اماگاهی پایش در دام اوهام اسیر می گشت. نیرویی فوق تصور در حضور لحظات عاشقانه اش، او را به تفکری عمیق وا می داشت.

 

انسان غرق این تفکر عمیق، در ابتدای تغییر و تحول قرار گرفت. آموخت که بهر هر مجهولی به اندیشه اش رجوع کند، ز هر نشانه ای به حقیقت برسد، باورهایش را با عطش درون خویش همراه سازد، شاید بتواند ز این هبوط شورانگیز، به داستان آوارگی خود خاتمه بخشد. این موجود خاکی، پا به مأمن جسم نهاد تا ز هر بازتابی که بیانگر این حقیقت ژرف بوده، تصویری دگر بسازد و رنگ هایش را با نغمه تلخ حیات بیامیزد تا صورتی که مصور می نماید، نمایشگر احساس  بندگی وی باشد.

غریبانه ز اوج گرفتن حیات خود، به زیباترین باور دست می یابد. آن لحظه که خود را چون ذره ای ناچیز طالب معرفت می بیند، به واقع دانسته که عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس این نیاز را واسطه قرار می دهد تا حقیقت با روشنترین نشانه تجلی یابد.

 

چون ذره بی نشان شدم زندانی

در عالم خاک گشته دل، قربانی

با آمدنم جهان پر از حیرت شد

چون پای نهادم اینچنین پنهانی

 

انسان در نهایت شور و اشتیاق، حس حضور خالق را به زیباترین صور شناختی پیوند زد. آمدن او در این دنیا، با ظهور جلوه های مختلفی از معشوق همراه بود، پس دانست که آنچه از وجود یگانه معشوق دو عالم صادر می شود، همه نور و زیبایی است. طالب این خیر و نیکی گشت تا آئینه دار حقیقت، حضور معشوق را آشکار سازد. با چنین درکی بود که اصل خلقت انسان نمایان شد. اینک اوست که بهانه این عشق آتشین گشته و چون سایه ذیل خورشید، ز حقیقت ناب معرفت سیراب می شود، زیرا آموخته که عرفان, عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است و می تواند حس بودن را به حقیقتی ژرف پیوند بزند.

 

ظهور ارزش ها و زیبایی های وجود انسان، مبدأ این حس شیرین و نمایشگر حقیقتی جاوید است. آنچه امروز ز حضور این فضیلت آشکار می شود، تصویری از روشن ترین حقایقی است که نام معرفت را در فراسوی نیاز انسان فریاد می زند، باوری عمیق به حضور ارزش های ناب اخلاقی که در بازتاب زیباترین تصویر خلقت، نمایشی شورانگیز به پا ساخته تا هر انسان عاشق بداند که عرفان؛ عشقی خاصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس باید چون تندیسی از عشق در مسیر نور معشوق گام بردارد تا ز اشتیاق آتشین خود، مجموعه غریبی از خاطرات عاشقانه اش را به تصویر بکشد و از این شور، به نهایت عشق و رمز عبور دست یابد.

 

از نور چو گشت غرق حیرت بر پا

این مستی و شور عاشقی با غوغا

پیدا شد از این نشانه ها صد حیرت

چون ارزش عشق شد ز حیرت، رسوا

 

انسان در آئینه خلقت ز بازتاب نور عشق، معرفت آموخت و چون به زینت عرفان مزین گشت، دانست که بهر معشوق باید چون ذره در نور غرق گردد. تجلی یار را در درون خویش یافت و تحت تأثیر این شیدایی، برای عشق آفرینی جلوه ای از رخ دلدار گشت. او می دانست که عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس نماد این حیرت عاشقانه گردید تا با ظهور نشانه های غریب عشق، بستری برای پرواز مهیا سازد و ز هر نیاز خویش، واسطه ای بسازد و در مجموعه ای از غرائب خلقت، به روشن ترین احساس مزین گردد تا تصویر زیبایی از حقیقت را مصور نماید و در نگاه شورانگیز خود، عاشقی  پاک و خالص باشد.

بهر این زیبایی و شور، قطره ای گردید غرق در اقیانوس عشق. نگاهش به زیبایی های معشوق خیره گشت وتصویر دوباره عشق را در مستی حیرت انگیز نیاز مصور ساخت تا ز این تجربه شیرین، هزاران صور شناخت را با درک زیباترین نشانه های حقیقت متجلی سازد. عشق باورش گردید، باوری که او را در ذره بودن به نهایت کمال رساند تا با درک این حقیقت که عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، به زیباترین جلوه معشوق آراسته گردد.

غرق اخلاص، نام زیبای خالق را در درون خاکی خویش، طنین انداز لحظات عمر ساخت و با حضور حسی ناب، ز این هبوط عاشقانه عبوری حیرت انگیز داشت. خواست تا لایق معشوق گردد، پس دل باخت و ز این احساس شیرین ، با هزاران صورت عشق آمیخت تا رنگ معشوق را در وجود خویش محفوظ دارد و در این باور عاشقانه به کمال رسد.

 

آئینه  عشق بوده هر عاشق زار

منصور صفت رود چو بر چوبه دار

چون کشته عشق می شود غرق یقین

باشد ز چنین نشانه دل طالب یار

 

لذت و شور حضور عشق به انسان قدرتی غیر قابل وصف می بخشد، نیرویی که تحول بخش وجود آدمی است و از حضور نیازی غریب، جلوه های حقیقی معرفت را آشکار می سازد و در موج یقین، به این حقیقت واقف می گردد که عرفان عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس باید ز هر نشانه برای رسیدن به این حقیقت مدد جوید. اینجاست که با اشتیاقی بسیار به درک صور نیاز دست می یابد تا تصویری که در ذهن خیال برانگیزش آشکار می گردد، آغاز دوباره ای برای تحولی زیبا باشد. آنجا که خود را بهر دلدار مهیا ساخته و چون نی بهر نوازش دست نی زن تقدیر، پر از سوز و ساز عشق می گردد.

آدمی در محضر عشق، غرق نور با نگاهی ورای این عالم خاکی آشکار می گردد. عرفان را مقدمه همه چیز قرار داده تا بتواند از عشق ازلی، تصویری حیرت انگیز از خلقتی زیبا مصور سازد، پس درد را درمان می یابد و با وجود نشانه های غریب، باز هم طالب معشوق می گردد. می داند که آنچه در نیاز عاشقانه اش نهفته ، وسیله تداوم این عشق آتشین بوده، پس با این تفکر که عرفان، عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، ز باورهای زیبایش پله های این نیاز را بر پا می سازد تا آن لحظه که حقیقت برای تجلی عشق به ظهور رسد، دیگر هیچ تردیدی برای یافتن صور عشق باقی نماند و او غرق تصاویر عشق به باورهایش جهت بخشد.

 

من غرق نیاز گشته ام جام هوس

از می شده  پر اسیر این دام هوس

می نوشم ازین شراب سوداگر عشق

تا مست روم ز شوق در کام هوس

 

لحظه ای که انسان در معرفت با حقایق آشنا می شود، تصویر روشنی از عشق هدایتگر نیازهای خالصانه اش می گردد. خود را در موجی از شور و هیجان درون، خسته از راهی بی نشان می بیند، اما در عین این حیرت، حسی غریب رؤیاهای عاشقانه اش را به تصویر می کشد. این حس زیبا، نقطه آغاز باورهای اوست که وی را مجذوب تجلیاتی می سازد که گه گاه بر دل آئینه گونش آشکار می شوند و وی را به این حقیقت می رسانند که عرفان، عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس خود را سرگشته راهی می بیند که آغازش در انتهای بودن و اوج رسیدن تجلی یافته و وی را با عبور از راه بی نشان، به منتهای کمال می رساند.

باورهایی که عاشق را غرق سکوتی غریب می سازند، تصویرگر رؤیای پاک انسان در مسیر خود سازی است، آنگونه که با حضور نشانه های مبهم غرق در حسی عاشقانه می گردد و ز درک نکات مرموز معرفتی، صورتی در ذهن خود مصور می سازد که بازتاب اندیشه متعالی وی بوده و دل عاشقش را در هیاهوی غریب این راه، به اصول معرفتی پیوند می زند تا با درک این حقیقت که عرفان، عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، با تغییر و تحول درون به بازتاب تفکرات معرفتی خویش جهت بخشد و از حضور این باورها، به یک ساختار کلی و هدف نهایی از درک نشانه های معشوق دست یابد که در واقع، آشکار کننده راز و رمز بندگی و رسیدن به اخلاصی زیباست.

 

زین باور عشق، غرق دریای توام

با چشم خمار، محو رؤیای توام

در اوج یقین نهاده پا در ره عشق

هر لحظه ز شوق، غرق معنای توام

 

انسان در لحظات عشق ورزی به معشوق یگانه در قالب زیباترین احساس، یکرنگی و خلوص را در خود پرورش می دهد. در چنین حالتی، با درک نشانه های معشوق ز خود می گذرد تا از ذره بودن به کلیتی ناب دست یابد. در واقع، قطره بودن را تجربه می کند تا غرق دریای عظمت معشوق گردد، زیرا به واقع به این مطلب رسیده که عرفان، عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس باورهای زیبایش را ذیل این احساس روشن به واقعیت های پنداری و نشانه های حقیقت طلبی پیوند می زند تا به تمام نیازهای درون خود پاسخ دهد و با درک هر نشانه ای که راهنمای وی قرار گرفته، تصویری بسازد برای رشد حقایقی که مدتها با راز و رمز حضور آنان آشنا بوده است.

آنگاه که قطره بودن خویش را پذیرفت، با هزاران تصویر روشن در مسیر عبودیت رو به رو می گردد. این تصاویر، جلوه هایی از همان حقیقت جاویدند که روزی در عالم ذر با نشانه های آن همراه بوده است. آمدن در این عالم خاک برای انسان، فاصله ای بهر رسیدن به حقیقتی بوده که ز ابتدا در وجود وی غوغا کرده است.

چون ز باورهای خویش به این حس زیبا رسید، دانست که از موج دریای عشق باید بگذرد تا آرامش حضور یار را با زیباترین تجلی عشق احساس نماید، پس در اندیشه وی عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است که به وی این قدرت را می بخشد تا بتواند در سکوتی خالصانه، غوغای وصال را تجربه کند. این حقیقت، همان باور اولیه وی در مسیر خود سازی است که زمینه ساز عبور او از لحظات عمر بوده و روشن ترین احساس را به تصویر می کشد.

 

از شوق حضور عشق بس بی تابم

هشیار بُوَم، اگر چه من در خوابم

چون قطره به موج عشق می پیوندم

دانم که ز عشق، گوهری بس نابم

 

نیازی که آدمی در مسیر عشق ورزی در وجود خویش احساس می نماید، تحول بخش وی در جهت رسیدن به کمال و لیاقت عاشقی است، پس اگر این احساس را با تصاویر ادراکی خویش همراه سازد، به حقیقتی ژرف دست می یابد تا آنجا که هر جزء وجودش را با نشانه های حیرت برانگیز عشق همگام ساخته تا با صور نا آشنا و غریبی که در صفحه ذهنش نقش بسته، به صورت جانبی تصویر مبهمی از حقیقت را آشکار نماید، اما آنچه وی را به سمت آرامشی عاشقانه سوق می دهد، نگاهی ورای این عالم خاکی است. تصویری از یک حقیقت با بینشی عمیق که به وی این درک را می بخشد تا بداند عرفان؛ عشق خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس باید ز هر نشانه ای که وی را به سمت مقصود هدایت می کند، به عنوان یک واسطه بهر دریافت حقایق ناب بهره مند شود.

 

پیشنهاد میکنم این مطلب را هم مطالعه کنید: عرفان عشقی خالصانه

 

عاشقانه زیستن به انسان آرامش خاصی می بخشد، تمام لحظات عمر را با درک جلوه های معشوق به اهداف بزرگ و متعالی خویش پیوند می زند. ز خود می گذرد تا به حقیقت رسد. نشانه ها را در می یابد و از تصاویر غریب ذهن عبور می کند تا حس بودن و رسیدن به حقیقت بی منتها را درک نماید. این آرامش، حاصل شناخت این مطلب بوده که عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس بین تردید و یقین به باورهای غریبش سرگردان می گردد، حسی که سبب ترس و اضطراب بوده و هیجان وصال را در او به وجود می آورد. تجربه تلخ فراق، وی را از هجرانی که بعد وصال ممکن است رخ دهد، می ترساند و همین احساس، سبب نوعی تناقض نمایی می شود. اگر آدمی در مسیر معرفت به یقینی خالصانه مزین شود، دیگر دچار تزلزل نخواهد شد و این همان آرامش ابدی است.

 

چون ذره اگر چه وصل خورشید بُوَم

از ترس فراق غرق تردید بُوَم

دارم چو به دل نشانه ای از ره عشق

من طالب این وصال جاوید بُوَم

 

زمانی که انسان خود را در چارچوبی از ارزشهای معرفتی می بیند، تصویر نوینی از هستی و نیازهای عاشقانه در ذهنش نقش می بندد. گاه ز هر صورت به معنایی خاص می رسد و لحظاتی ز درک اصول معرفتی، بازتابی از حقیقت می سازد. در واقع با فراموش نمودن خود در موجی از عشق به درک زیباترین حقایق هستی دست می یابد. این نشانه ای از معرفت و تصویری از حقیقت عشق در وادی خودشناسی است که به آدمی امکان جاودانه بودن در عالم هستی را غرق عشقی ناب هدیه می نماید، پس با چنین احساسی به این حقیقت معترف می شود که عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است. بین بیم و امید، راهرو این طریقت ناب می گردد تا خود را در این گم بودگی بیابد و این یافتن، آغازی برای رسیدن به وصالی جاودانه است.

 

از خود چو گذشته ام درین غربت شب

در میکده گشته ام ز این حکمت شب

از جام حقیقت اینچنین مست بُوَم

یابم پی وصل یار این رحمت شب

 

انسان در وادی عشق، خمار حقیقت و هشیار معرفتی ناب است. ز نیازهایش آموخته که باید در برابر ناز معشوق، با هزاران جلوه از حقیقت آشنا گردد تا صور نیاز وی، تسکین بخش دردهای عاشقانه اش باشد. ز آنچه با اندیشه متعالی و دل بی تابش یافته، تصویری از عشق می سازد و با درک عظمت معشوق، چون ذره غرق شور و شیدایی، ز عبوری پر معنا از هستی و خاک ناچیز می گذرد تا آئینه وجودش، تجلی گر زیبایی های یار گردد. دیوانه این راه و هشیار این حقیقت شده که عرفان؛ عشقی خالصانه غرق وصالی شورانگیز است، پس بازتاب این درک عمیق را با حسی ورای عالم خاکی همراه می سازد و شوری وصف ناپذیر به وجود می آورد. این در واقع، تقلایی عاشقانه با درک حقیقت و اصل مهرورزی بوده و سکوت عاشق را به غوغایی غریب مبدل می سازد تا در نهایت، با این احساس زیبا بعد فریاد و شوری غریب، چون موجی از نیاز در دریای حقیقت به آرامشی خالصانه دست یابد.

 

ملیحه هدایتی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس با من:

سوال یا پرسشی از من دارید؟

مطمئنا بی‌نقص نیستم؛ اما بی‌وقفه می‌کوشم برای بهتر شدن. در مسیرِ کامل‌ شدن، حتما نیازمند چشمان تیزبین شما و شنوای نظرات ارزشمندتان هستم.

 

شماره تماس مستقیم با من: ۰۹۱۵۱۲۵۳۱۸۰

ایمیل پشتیبانی: support@malihehedayati.com