زکیه مطهره

برگی از کتاب زکیه مطهره

در رهگذر اندیشه آدمی احساس غریبی حضور دارد؛ نیاز به پروازی لطیف که روح را تا اوج ملکوت بالا می برد. سکوتی رعب آور بهار عشق را بر دریاچه وجود حاکم می‌کند. تو کیستی ای گلوله خاک ؟! در نگاه ناآرام تو، پروانه های خیال رنگ می بازند و حضور عاشقانه اندیشه ات را بر گلبرگهای سرخ اقاقی ها حک می‌کنند.

ای انسان! سالیان سال می گذرد و تو هنوز بر تکه ای از اندیشه های غریب تنها مانده ای. برخیز! خود را بشناس و از حقیقت عشق یک دنیا تنفس کن. لطافت روحت را بر پیکره خاکی به زیبایی نسیم تماشا کن و با احساس یکی شدن در نگاه دوگانه زندگی به همان پروازی بیندیش که در ابتدای وجود، بر جان تو رنگ آرزو و خاطره ای زیبا را بر جا نهاده بود.

مادر وجود تو کیست؟ چه خواهی شد؟ در غروب اندیشه ات کدامین  گوهر از تو درس عشق بازی آموخته است؟ تو در کلام نسیم آرزو چه یافته ای؟ برای گلبرگ خیال خود چه توشه ای به همراه داری؟ تو عشق را آموخته ای ولی نمی دانی چیست؟ تنهایی را درک کرده ای اما نمی دانی چرا؟ سکوت دریاچه زندگی را عاشقانه نظاره کرده ای اما هیاهوی عشق را درک نکرده ای؟ بیا ای خاک معطر! بر جان خود گورستان یأس را ببین! نیاز به دوست داشتن و عاشق شدن را در بند بند وجود همنوعان خود نظاره کن! آن لحظه دیگر سرگردان و ناامید بر تپه تنهایی خود، آواز غریب را سر نخواهی داد.

دیدگانت را به روی حقیقت دنیا بگشا. جوهر وجودی خود را بیاب تا در بیابان حسرت تشنه کام و ناامید جان ندهی. به لحظه ای بیندیش که وجود نداشتی و آن خالق متعال با نسیم عشق پیکره ات را از نیستی به هستی رساند. بدان که هر چه هستی و هر چه باشی عاقبت تصویری از هنر، دانایی و توانایی خالق عشق خواهی بود.

ای انسان! به کنار دریاچه شناخت برو، خودت را در صفحه پاک و زلال آب اندیشه نظاره کن، به آن جان عاشقت بنگر، چه چیز جز پاکی و صداقت می تواند حقیقت وجودیت را آشکار کند. اکنون در این فرصت زیبا، وجود خود را بشناس، غریبانه در جاده زندگی گام منه، بدون کوله بار عشق قدم مگذار، بی‌شناخت و سرگردان به این دنیای فانی دل مبند، سکوت مرگبار ناامیدی را جایگزین همهمه عاشقانه ات مکن.

می خواهی بدانی کیستی؟ حقیقت را بجو. مخواهی به راستی و حق گام نهی؟ پس به آیینه ی زیبای حق بنگر و به کلام روشنگر او دل ببند و از آن دفتر خلقت درس بگیر. جوهر وجود تو نباید در اندیشه های ویرانگر دنیا دفن شود. تو باید عاشقانه به دریای زندگی وارد شوی، و گرنه تسلیم امواج نابودگر حوادث خواهی شد و در این صورت جز پیکره ای ناچیز بر ساحل حسرت نخواهی بود.

برای انسان بودن تلاش کن تا گوهر وجود تو رنگ گیرد و روح پاکت در آلودگی‌های دنیا اسیر نشود.


منتشر شده

در

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس با من:

سوال یا پرسشی از من دارید؟

مطمئنا بی‌نقص نیستم؛ اما بی‌وقفه می‌کوشم برای بهتر شدن. در مسیرِ کامل‌ شدن، حتما نیازمند چشمان تیزبین شما و شنوای نظرات ارزشمندتان هستم.

 

شماره تماس مستقیم با من: ۰۹۱۵۱۲۵۳۱۸۰

ایمیل پشتیبانی: support@malihehedayati.com