
برگی از کتاب زکیه مطهره
در رهگذر اندیشه آدمی احساس غریبی حضور دارد؛ نیاز به پروازی لطیف که روح را تا اوج ملکوت بالا می برد. سکوتی رعب آور بهار عشق را بر دریاچه وجود حاکم میکند. تو کیستی ای گلوله خاک ؟! در نگاه ناآرام تو، پروانه های خیال رنگ می بازند و حضور عاشقانه اندیشه ات را بر گلبرگهای سرخ اقاقی ها حک ... مطالعه ادامه مطلب