انسان نتیجه زیباترین فعل خداست. وقتی گل وجود آدمی با ترانه شورانگیز حیات جان گرفت، روح پاک خدایی او را به روشن ترین حقیقت هستی مبدل ساخت؛ لیکن آنچه سبب پریشانی این مخلوق شد، رنگ عشقی بود که خالق بر پیکره خاکی او زد.
این بنده، ناتوان از ابتدای خلقت با ندایی مبهم آشنا بود؛ آوایی که با حرکتی ناشناخته به بستر تحولاتی عمیق منتهی گشت و در جنب اندیشه های معرفتی، حقیقت یافت. زمانی که این تحولات، خالصانه ترین نشانه های بندگی را به تصویر میکشید، حج به عنوان جذاب ترین چهره عبادت بشر جلوهگر شد.
حج کانون حقیقت و تصویری از حرکت انسانهای نیازمند به سمت یگانه خالق هستی است. نیازی دلچسب انسان را به سمت این حقیقت می کشاند تا از سرچشمه زلال معرفت سیراب شود. تفسیر واقعی آن با آرامش وجود و سعادت انسان به اثبات میرسد. عارف فراتر از دیگران، در این حرکت مواج از گستره دنیا و وادی جسم رها و به زیباترین حالت ملکوتی آراسته می گردد. آنچه میبیند ورای این چشم ظاهر و ادراک جزئی خلقت است. لذا این فریضه علاوه بر اعمال ظاهری، دارنده مفهوم و حقیقتی عارفانه بوده که با بینش و بصیرتی عمیق، به کلیتی عظیم منتهی میشود.
زیبایی این عمل عبادی زمانی مسجل می شود که آدمی فراتر از قیل و قال ظاهری، در عالم معنا به اصل و منشأ این نمایش عاشقانه واقف گردد و با تکامل و تعالی روح به تقویت اندیشه های معرفتی بپردازد تا در برابر خالق یگانه سر تسلیم و رضا فرود آرد.
حج فراتر از ادراک انسان، انعکاسی از تجمع حقایق در بستری از معارف مستدل است و با این که در طول تاریخ، به معانی مختلف تجلی یافته؛ لیکن اصل و مبداء حرکت، در مسیر حقیقت طلبی به شمار میرود. چنانکه ترانهسرایان عرصه عرفان، به بیان این مطلب پرداخته اند. مولوی، شاعر دلسوخته عشق و معرفت، تحول برانگیز ترین حقایق را در قالب اشعاری بس دلچسب و فصیح بیان نموده، تا راهگشای بشر خاکی در مسیر جاودانگی روح و شوق وصال به معشوق یگانه باشد. او در وادی معرفت، به تفسیر جذابترین مفاهیم دینی پرداخته است.
حج در کلام مولانا، بیان تجلی اندیشه های ناب با دیگر حقایق اکتسابی است که به مجموعه ای از زیباترین مفاهیم معرفتی منتهی شده، تا جایی که با بیان عقایدی نوین، جایگاه عرفان در زندگی بشر به اوج خود می رسد.
دیدگاهتان را بنویسید